فرمول حاشیه سود


حاشیه فروش

مبلغ حاشیه فروش یک واحد محصول برابر است با تفاوت بین قیمت فروش و هزینه های متغیر یک واحد محصول.
حاشیه فروش را می توان آن بخش از مبلغ فروش توصیف کرد که در پوشش هزینه های ثابت و ایجاد سود نقش دارد .
حاشیه فروش یک واحد محصول معرف مبلغ افزایش در سود ناشی از ساخت و فروش آن واحد محصول اضافی است زیرا هزینه های ثابت با افزایش تولید و فروش تغییر نمی کند.

به طور مثال اگر حاشیه فروش حاصل از تولید و فروش یک واحد محصول معادل مبلغ 5.000 ریال باشد، فروش 100 واحد محصول اضافی باعث افزایش سود یا کاهش زیان، حسب مورد به مبلغ 500.000 ریال خواهد شد.
منظور از هزینه های متغییر در محاسبه حاشیه فروش مخارج مستقیم یا غیرمستقیمی می باشد که صرف ساخت محصول و فروش آن‌‌ها و خدمات‌‌شان می‌‌شود.
این مخارج به تعداد محصولات فروش رفته یا خدمات ارائه شده بستگی‌‌ خواهند داشت.
واضح است که این هزینه های متغییر با افزایش حجم تولید زیاد و با کاهش آن کم خواهد شد .
همچنین منظور از هزینه های ثابت مخارجی می باشد که با وجود تغییر در حجم فعالیت همچنان ثابت بوده و همواره با هر حجم تولیدی می بایست پرداخت شوند .

نسبت حاشیه فروش contribution margin ratio که به اختصار cmr نامیده می شود .

نسب حاشیه فروش که اغلب به شکل در صد بیان می شود، معرف درصدی از مبلغ فروش است که برای بازیافت هزینه های ثابت و فراهم کردن سود، در دسترس قرار می گیرد.
نسبت حاشیه فروش= (مبلغ حاشیه فروش ÷ مبلغ فروش ) × 100
به عبارت دیگر جایی که مبلغ حاشیه فروش درست جمع مبلغ هزینه های ثابت را پوشش می دهد، اصطلاحا نقطه سربه سر نامیده می شود.
بنابراین در نقطه سربه سر مبلغ حاشیه فروش درست برابر با جمع مبلغ هزینه های ثابت است.

ریسک چشم‌گیر برای سودآوری پتروشیمی‌های بورس

ریسک چشم‌گیر برای سودآوری پتروشیمی‌های بورس

بورسان- سلیمان کرمی: در برخی از شرکت‌های پتروشیمی افت محسوس حاشیه سود در عملکرد زمستان کاملا مورد توجه است. در آخرین مورد می‌توان افت شدید حاشیه سود ناخالص پتروشیمی شاراک در عملکرد زمستان اشاره کرد. شاراک با خوراک نفتا و فروش سبدی از پلیمرها رشد شدید هزینه‌های ماده اولیه (به واسطه رشد قیمت نفت) را تجربه کرده است و در عین حال خبری از رشد متناسب قیمت محصولات نیست. شاراک در سال گذشته ۶۸۴ تومان سود محقق کرده است و اما سود ۱۰۰ تومانی به ازای هر سهم در عملکرد حسابرسی‌نشده زمستان سال ۱۴۰۰ می‌تواند همچنان با رشد میانگین قیمت نفت در فصل بهار ۱۴۰۱ نسبت به زمستان و به دنبال آن رشد قیمت نفتا (افزایش هزینه خوراک) افت بیشتری را تجربه کند. بر این اساس تمام امید شاراک به رشد قیمت محصولات آن هم در هراس فعلی بازار جهانی است. میانگین حاشیه سود ناخالص شاراک در سه فصل نخست ۱۴۰۰ حدود ۳۳ درصد بوده که در فصل زمستان افت سنگینی را تجربه کرده و به کمتر از ۱۲ درصد رسیده است.

سبقت هزینه‌ها از درآمدهای پارس

از دیگر پتروشیمی‌ها با افت محسوس حاشیه سود ناخالص پارس بود. پتروشیمی پارس نیز به نظر می‌رسد به واسطه رشد قیمت ماده اولیه و همچنین شناسایی هزینه‌های یوتیلیتی‌ در فصل پایانی با افت محسوس حاشیه سود همراه شده است. البته رشد سود ناشی از سرمایه‌گذاری (پتروشیمی آریاساسول) به رشد سود خالص پارس کمک کرده است و اما به صورت کلی شاهد افت محسوس حاشیه سود ناخالص این شرکت تا سطح ۱۴ درصد در زمستان ۱۴۰۰ هستیم. در حالی‌که حاشیه سود ناخالص این شرکت در پاییز ‍۱۴۰۰ حدود ۳۴ درصد بود. تغییر فرمول یوتیلیتی باعث شد که از سود پارس کاسته شود. همین موضوع باعث شده که عمده هزینه‌های این تغییر قیمت (جهش نزدیک به ۴ برابری قیمت یوتیلیتی) در فصل پایانی منعکس شود. با این حال اگر اثر تغییر قیمت یوتیلیتی در فصل پایانی حذف شود (توزیع هزینه برای تمامی فصل‌ها) همچنان شاهد افت بیش از ۳۰ درصد حاشیه سود ناخالص این شرکت هستیم. درآمدهای پارس در ماه‌های ابتدایی امسال رشد محسوس را نشان می‌دهد و این موضوع می‌تواند از سودآوری این شرکت حمایت کند.

متانولی‌ها زیر فشار گاز و یوتیلیتی

در خصوص پتروشیمی زاگرس پیش از این در کانال بورسان اطلاعاتی ارائه شد. همان‌طور که مطرح شد این شرکت‌ پتروشیمی با وضعیت کنونی قیمت متانول، جهش قیمت یوتیلیتی‌ها و همچنین قیمت گاز وضعیت مناسب سودآوری ندارند. این موضوع برای شفن نیز صادق است و قیمت سهام این شرکت‌ها فاصله محسوسی با سودآوری دارد. در تحلیل قبل از زاگرس اشاره شد که متانول بیش از ۴۰۰ دلاری برای ایجاد یک نسبت قیمت به درآمد منطقی در معاملات سهام این شرکت لازم به نظر می‌رسد.

جم‌پیلن سود زمستان را تکرار می‌کند؟

برای جم پیلن نیز شاهد کاهش محسوس حاشیه سود ناخالص شرکت از سطح ۴۷ درصد در پاییز به ۲۷ درصد در زمستان بودیم. بررسی اولیه عملکرد بهار نیز نشان می‌دهد که قیمت ماده اولیه همسان با زمستان و قیمت‌های فروش نیز تفاوت چندانی با فصل قبل ندارد. با توجه به قیمت ۱۵ هزار تومانی سهم جم‌پیلن این موضوع باید مدنظر قرار گیرد. جم پیلن در زمستان ۳۸۰ تومان سود به ازای هر سهم محقق کرده است.

یک عامل حمایتی مهم برای سودآوری برخی پتروشیمی‌ها

یک نکته مهم در خصوص پتروشیمی این‌که حاشیه سود ناخالص این شرکت‌ها به خصوص شرکت‌هایی که دارای فروش داخلی هستند به واسطه رشد نرخ دلار بازار آزاد و از سمت دیگر ثبات نیما می‌تواند رشد کند. افزایش انتظارات تورمی موجب افزایش قیمت در داخل کشور می‌شود و دولت اصرار بر قیمت پایین نیما دارد. قیمت خوردن محصولات با دلار آزاد و خرید ماده اولیه با قیمت نیما می‌تواند اثر مثبت محسوسی بر سودآوری پتروشیمی‌ها داشته باشد. برای کلیه شرکت‌های صادراتی نیز رشد نرخ دلار آزاد می‌تواند به رشد سودآوری ریالی منجر شود.

حسابداری Accounting

از آنجا كه ارزيابي طرحها در بيشتر اوقات در شرايط عدم اطمينان صورت مي گيرد و از فرمول حاشیه سود آينده اطلاعي در دست نمي باشد ممكن است در تخمين هاي اوليه دچار اشتباه شود. پروژه پيشنهادي نهايي به هر شكلي كه باشد اجزاي تشكيل دهنده گوناگون آن بايد براي بالا بردن دقت مورد بررسي قرار گيرد. تصميمات مربوط به سرمايه گذاري متأثر از بسياري تحولات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و همچنين تغييرات در تكنولوژي، سطح قيمت ها و قابليت توليد است. لذا براي اينكه تخمين هاي انجام شده با ضرايب اطمينان بالا صورت گيرند بايد معيار تحليل نقطه سربه سري را انجام داد.

در تحليل هزينه- فايده و ارزيابي اقتصادي طرحها بعضي مواقع مسائلي پيش مي آيد كه در آنها براي يكي از پارامترها اطلاعات كافي در دست نمي باشد. همچنين ممكن است هدف اين باشد كه كمترين قيمت و مقدار توليد تعيين شود بطوريكه در آن قيمت و مقدار پروژه بتواند بدون در خطر افكندن وضع مالي خود به فعاليت ادامه دهد. در اين گونه موارد از روشي استفاده مي شود كه در اصطلاح اقتصادي تحليل نقطه سربه سر گفته مي شود. از ديد فني تحليل نقطه سربه سر تكنيك مهمي است كه جهت مطالعه روابط بين هزينه ها، درآمد و سود به كار مي رود و طبق تعريف نقطه سربه سر نقطه اي است كه درآن بهره برداري از طرح نه سود و نه زيان ايجاد مي كند. به عبارت ديگر تحليل نقطه سربه سري، نقطه اي را تعيين مي كند كه درآن درآمد فروش برابر با هزينه هاي توليد است و بدين ترتيب جهت تجزيه و تحليل اين موضوع كه تغيير حجم محصول چه اثر برسود خواهد داشت مورد استفاده قرار مي گيرد.

قطه سربه سري را مي توان به سه صورت زير محاسبه نمود:

روش اول- به صورت سطح توليد يا درصد ظرفيت بهره برداري

در اين حالت سطح توليدي تعيين مي شود كه درآن هزينه كل طرح با درآمد كل طرح برابر باشد. نقطه سربه سر در اين حالت به طريق جبري به صورت زير محاسبه مي شود:

كل هزينه ها= كل فروش

TR (Total Revenue)= كل فروش

TC (Total Cost)= كل هزينه ها

P (price)= قيمت محصول

Q (Quantity)= تعداد محصول

TFC (Total Fixed Cost)= كل هزينه ثابت

TVC (Total Variable Cost)= كل هزينه متغير

AVC (Average Variable Cost)= هزينه متغير به ازاء واحد محصول

AC (Average Cost)= هزينه به ازاء واحد محصول

در فرمول فوق نقطه سربه سر از رابطه بين هزينه هاي ثابت و تفاوت قيمت فروش واحد و هزينه هاي متغير واحد تعيين مي شود و سه نتيجه عملي از تحليل نقطه سربه سري در اين حالت حاصل مي گردد.

هرقدر هزينه هاي ثابت بالاتر باشد نقطه سربه سر نيز بالاتر خواهد بود.

هرقدر تفاوت بين قيمت فروش واحد و هزينه هاي عملياتي متغير بيشتر باشد نقطه سربه سر پايين تر خواهد بود و در اين حالت هزينه هاي ثابت از طريق تفاوت بين قيمت فروش واحد و هزينه هاي متغير واحد سريعتر جذب مي شود.

يك نقطه سربه سر بالا نامتناسب است زيرا شركت را در مقابل تغييرات سطح توليد (فروش) آسيب پذير مي سازد.

روش دوم- به صورت سطح درآمد يا فروش

محاسبه نقطه سربه سري براساس ارزش پولي فروش (به جاي حجم فروش) غالبا مفيد است. امتياز اصلي اين روش آن است كه براي مؤسساتي كه توليدات متعددي با قيمت هاي فروش مختلف دارند يك نقطه سربه سري كلي محاسبه مي نمايد. به علاوه اين روش به اطلاعات بسيار محدودي نيازمند است. تنها سه ارزش يعني فروش، هزينه هاي ثابت و هزينه هاي متغير ضروري است. پس در اين حالت سطح درآمدي تعيين مي شود كه درآن سود اقتصادي طرح صفر است. به عبارت ديگر سطح درآمد با توجه به سطح توليد در نقطه سربه سر بصورت زير محاسبه مي شود.

روش سوم- به صورت سطح قيمت محصول

در اين حالت سطح قيمتي تعيين مي شود كه در آن درآمد كل طرح مساوي هزينه كل باشد. اين سطح قيمت بصورت زير محاسبه مي شود.

تجزیه و تحلیل نقطه سر به سر به منظور تعیین هدفهای فروش در بنگاههای تولید و اقتصادی یکی از تکنیکهایی است که بسیار حایز اهمیت می باشد.

نقطه سر به سر یا نقطه ای که واحد تولیدی مقداری را که باید تولید کند و همان تعداد را بر حسب قیمت بازار به فروش برساند که نه سود کند و نه زیان ببرد؛ از آنچا که برای رسیدن به این تعداد لازم است ابتدا واحد تولید کننده هزینه های تولیدی خود را با تفکیک هزینه های متغیر Variable cost و هزینه های ثابت Fixed cost شناسایی کند و با بدست آوردن نرخ فروش محصول خود در بازار از فرمول زیر می تواند تعداد در نقطه سر به سر را بدست آورد.

· مثال : اگر فرض کنیم هزینه ثابت یک کارخانه -/ 6،500،000 ریال و هزینه متغیر یک واحد کالا -/ 1،800 ریال و قیمت فروش یک واحد کالا -/ 2،950 ریال است می توان از فرمول فوق تعداد در نقطه سر به سر را بدست آورد.

با نمودار زیر نیز می توان نقطه سر به سر را نمایش داد.

در حقیقت مخرج کسر نشان دهند حاشیه سود است که در نقطه سر به سر برابر است با مقداری که با تقسیم بر هزینه ثایت تعداد در نقطه سر به سر بدست می آید بعنی اگر تعداد بدست آمده در نقطه سر به سر را ضربدر حاشیه سود کنیم برابر خواهد بود با هزینه های ثابت محصول.

حاشیه سود = قیمت فروش یک واحد - هزینه متفیر یک واحد

از آنجایی که بنگاههای تولید بعضا بیش از یک محصول تولید می کنند؛ نقطه سر به سر برای این بنگاه های اقتصادی کمی پیچیده تر می گردد و دیگر نمی توان از فرمول بالا استفاده نمود.

نقطه سر به سر برای واحد های تولید که بیش از یک محصول تولید می کنند.

علاوه بر اطلاعات نقطه سر به سر بر ای تک محصول « هزینه ثابت؛ هزینه متغیر یک واحد؛ قیمت فروش یک واحد » می بایست حاشیه فروش برای هر محصول را محاسبه نمود و سپس در صد فروش هر یک از محصولات به کل فروش را حساب کرد برای این منظور ستون آخر را ستون جمع اختصاص می یابد و با تقسیم فروش یک واحد از هر محصول به جمع قیمت فروش یک واحد محصولات این در صد معین می گردد.

مرجله بعد بدست آوردن میانگین موزون حاشیه فروش است که با ضرب کردن حاشیه فروش محاسبه شده در در صد فروش هر یک از محصولات به کل فروش تعیین می شود.

حالا CM از مجموع میانگین موزون حاشیه فروش بدست می آید که با استفاده از فرمول زیر تعداد کل محصول در نقطه سر به سر محاسبه می گردد .

۱۰ شاخص برتر تحلیل بنیادی (فاندامنتال) برای سرمایه‌گذاران

10 شاخص برتر تحلیل بنیادی (فاندامنتال) برای سرمایه‌گذاران

اصل “دانش قدرت است” تقریباً در هر جنبه‌ای از زندگی روزمره از جمله سرمایه گذاری در بازارهای مالی صدق می‌کند. در دنیای سرمایه‌گذاری آنلاین و کامپیوتر محور امروزی، داشتن اطلاعات مناسب مانند راننده‌ ماشین سرمایه‌گذاری خود بودن است، در حالی که نداشتن آن را میتوان به نشستن در ماشین سرمایه گذاری دیگر به عنوان یک مسافر تشبیه کرد. در حالی که روش‌های مختلفی برای ارزیابی ارزش و پتانسیل رشد یک سهام یا کوین وجود دارد، تحلیل بنیادی (فاندامنتال) یکی از بهترین راه‌ها برای کمک به شما برای ایجاد معیاری جهت سنجش عملکردتان در بازار سهام می‌باشد. بررسی شرایط به کمک تحلیل‌ها منجر به تصمیمات آگاهانه سرمایه گذاری می‌شود. در ادامه مهم‌ترین شاخص‌های تحلیل بنیادی را معرفی می‌کنیم.

درک تحلیل بنیادی یا فاندامنتال

تحلیل بنیادی یا تحلیل فاندامنتال شامل بررسی انتقادی یک کسب و کار در ابتدایی‌ترین یا اساسی‌ترین سطح مالی آن است. هدف این تحلیل ارزیابی مدل کسب و کار، صورت‌های مالی، حاشیه سود و سایر شاخص‌های کلیدی برای تعیین وضعیت مالی یک کسب‌وکار و ارزش ذاتی سهام است. با رسیدن به پیش بینی تغییرات قیمت سهام در آینده، سرمایه گذاران آگاه می‌توانند بر این اساس از آنها سود ببرند. تحلیلگران بنیادی معتقدند که قیمت یک سهم یا کوین به تنهایی برای دستیابی دقیق به تمام اطلاعات موجود کافی نیست. به همین دلیل است که آنها معمولاً تحلیل‌های اقتصادی، صنعتی و شرکتی را مطالعه می‌کنند تا ارزش منصفانه فعلی را بدست آورند و ارزش آتی ارز دیجیتال و سهام مورد نظر خود را پیش‌بینی کنند.

 درک تحلیل بنیادی یا فاندامنتال

اگر ارزش منصفانه و قیمت فعلی ارز دیجیتال یا سهام با هم برابر نباشد، انتظار می‌رود که قیمت بازار در نهایت به سمت ارزش منصفانه حرکت کند. آنها سپس از این اختلافات قیمتی استفاده کرده و از حرکات قیمت سود می‌برند. به عنوان مثال، اگر قیمت فعلی یک ارز دیجیتال در بازار بالاتر از ارزش منصفانه‌ی آن باشد، در این صورت ارزش گذاری آن بیش از حد در نظر گرفته می‌شود که منجر به توصیه فروش می‌شود. از طرف دیگر اگر قیمت فعلی یکی از ارزهای دیجیتال در بازار کمتر از ارزش منصفانه‌ی آن باشد، انتظار می‌رود قیمت در نهایت افزایش یابد و بنابراین خرید آن در حال حاضر ایده خوبی به شمار می‌رود.

برترین شاخص‌های تحلیل فاندامنتال

همان طور که می‌دانید مدل‌های مختلفی برای انواع تحلیل بازار وجود دارد، در این بین پارامترهای تحلیل بنیادی زیادی هستند که می‌توان از آنها برای اطمینان از سلامت مالی یک پروژه استفاده کرد. محبوب ترین آنها حول محور رشد آتی، درآمد و ارزش بازار طراحی شده‌اند. درک این شاخص‌های کلیدی می‌تواند به شما در تصمیم گیری آگاهانه برای خرید یا فروش کمک کند.

درآمد به ازای هر سهم (EPS)

این شاخص بخشی از سود یک پروژه است که به هر سهم از سهام آن اختصاص می‌یابد و اساساً درآمد خالص نهایی است که بر اساس هر سهم تعیین می‌شود. افزایش EPS نشانه خوبی برای سرمایه گذاران است زیرا به این معنی است که ارزش سهام آنها احتمالاً بیشتر از موقعیت فعلی است. شما می‌توانید سود هر سهم یک شرکت را با تقسیم سود کل آن بر تعداد سهام موجود محاسبه کنید. به عنوان مثال اگر شرکت سود ۳۵۰ میلیون دلاری را گزارش کند و ۱۰۰ میلیون سهم وجود داشته باشد، EPS آن ۳.۵ دلار گزارش می‌شود.

نسبت قیمت به درآمد (P/E)

نسبت قیمت به درآمد، رابطه بین قیمت سهام یک شرکت و سود هر سهم آن را اندازه گیری می‌کند. این به سرمایه گذاران کمک می‌کند تا تعیین کنند که آیا قیمت این سهام نسبت به سایر سهام در همان بخش کمتر یا بیشتر از ارزش واقعی آن سهم است. از آنجایی که نسبت P/E نشان می‌دهد که بازار حاضر است برای یک سهام بر اساس درآمدهای گذشته یا آینده آن وضعیتی را در نظر بگیرد، سرمایه‌گذاران به سادگی نسبت P/E یک سهام را با رقبای آن و استانداردهای صنعت مقایسه می‌کنند. نسبت P/E کمتر به این معنی است که قیمت فعلی سهام نسبت به درآمد پایین است که برای سرمایه گذاران مطلوب است.

نسبت قیمت به درآمد (P/E)

نسبت قیمت به سود از تقسیم قیمت فعلی هر سهم بر سود شرکت به ازا هر سهم محاسبه می‌شود. به عنوان مثال اگر قیمت سهام شرکتی در حال حاضر به ازای هر سهم ۷۰ دلار با سود ۵ دلار به ازا هر سهم فروخته شود، نسبت P/E برابر با ۱۴ است (۷۰ دلار تقسیم بر ۵ دلار).

دو نوع اصلی نسبت PE وجود دارد. نسبت PE آینده نگر (یا پیشرو) و گذشته نگر (یا دنباله رو). تفاوت بین این دو مربوط به نوع درآمدی است که در محاسبه‌ی آنها استفاده می‌شود. اگر سود پیش‌بینی‌شده (آینده) یک ساله به عنوان مخرج در محاسبه استفاده شود، نتیجه یک نسبت PE آینده‌نگر است. در حالی که اگر از درآمدهای ۱۲ ماهه پایانی استفاده شود، در نتیجه نسبت PE گذشته نگر را محاسبه خواهید کرد.

رشد درآمد پیش بینی شده (PEG)

نسبت P/E یک شاخص تحلیل فاندامنتال یا بنیادی خوب است اما با در نظر گرفتن این واقعیت که شامل رشد درآمدهای آتی نمی‌شود، تا حدودی محدود است. PEG این را با پیش بینی نرخ رشد سود یک ساله سهام جبران می‌کند. تحلیلگران می‌توانند نرخ رشد آتی یک شرکت را با مشاهده نرخ رشد تاریخی آن تخمین بزنند. این روش تصویر کامل تری از ارزش گذاری سهام ارائه می‌دهد. برای محاسبه رشد سود پیش‌بینی شده، نسبت P/E را بر نرخ رشد ۱۲ ماهه شرکت تقسیم کنید. درصد در نرخ رشد در محاسبه حذف می‌شود.

به عنوان مثال، اگر نرخ رشد ۱۰٪ و نسبت PE ۱۵ باشد، فرمول PEG به شکل زیر است:

PEG = نسبت PE / رشد درآمد

PEG = 15 / 10 -> توجه کنید که چگونه ۱۰٪ به ۱۰ تبدیل می‌شود

PEG = 1.5

قاعده کلی این است که وقتی PEG سهام بالاتر از ۱ باشد، ارزش گذاری آن بیش از حد در نظر گرفته می‌شود. در حالی که اگر زیر ۱ باشد، ارزش آن کمتر از میزان واقعی تلقی می‌شود.

جریان نقدی آزاد (FCF)

به عبارت ساده تر، جریان نقدی آزاد، وجه نقدی است که پس از پرداخت هزینه‌های عملیاتی و مخارج سرمایه‌ای یک شرکت باقی می‌ماند. پول نقد برای گسترش و بهبود یک تجارت بسیار مهم است. شرکت‌هایی با جریان نقدی آزاد بالا می‌توانند ارزش سهامداران را بهبود بخشند، نوآوری‌ کنند و بهتر از همتایان خود با نقدینگی کمتر از رکود جان سالم به در ببرند. بسیاری از سرمایه گذاران FCF را به عنوان یک شاخص اساسی می‌دانند زیرا نشان می‌دهد که آیا یک شرکت هنوز پول نقد کافی برای پاداش دادن به سهامداران خود از طریق سود سهام پس از عملیات تامین مالی و هزینه‌های سرمایه را دارد یا خیر.

FCF به عنوان جریان نقدی عملیاتی منهای مخارج سرمایه (CAPEX) همانطور که در صورت جریان نقدی ثبت می‌شود، به همان شکل محاسبه می‌شود. همچنین می‌توان از صورت سود و زیان به عنوان سود خالص عملیاتی پس از مالیات (NOPAT) به اضافه استهلاک، منهای سرمایه در گردش و مخارج سرمایه (CAPEX) استنباط کرد. عبارت و فرمول‌های زیر را بررسی کنید. ما FCF را برای شما محاسبه می‌کنیم:

NOPAT = EBIT مالیات –

NOPAT = 1105 – ۳۳۲ = ۷۷۴

FCF = NOPAT + استهلاک – ( CAPEX سرمایه در گردش و )

FCF = 774 + 50 – (۱۲۰ + ۳۰) = ۶۷۴

نسبت قیمت به ارزش دفتری (P/B)

این نسبت همچنین به عنوان نسبت قیمت به حقوق صاحبان سهام نیز شناخته می‌شود. نسبت قیمت به ارزش دفتری یک شاخص تحلیل بنیادی است که ارزش دفتری سهام را با ارزش بازار آن مقایسه می‌کند. P/B با نشان دادن تفاوت بین ارزش بازار سهام و ارزشی که شرکت در دفاتر مالی خود بیان کرده است، به سرمایه گذاران کمک می‌کند تا تعیین کنند که آیا ارزش سهام نسبت به ارزش دفتری آن کمتر است یا بیش از حد ارزش گذاری شده است که با تقسیم آخرین قیمت بسته شدن سهام بر ارزش دفتری هر سهم که در گزارش سالانه شرکت فهرست شده است، محاسبه می‌شود. ارزش دفتری به عنوان بهای تمام شده تمام دارایی‌ها منهای بدهی‌ها محاسبه می‌شود. اگر شرکت منحل شود، ارزش نظری آن شرکت بر اساس مفهوم ارزش دفتری محاسبه می‌شود.

نسبت قیمت به ارزش دفتری (P/B)

با این حال، نسبت قیمت به ارزش دفتری یک شرکت خاص به تنهایی مفید نیست. یک سرمایه گذار باید نسبت P/B یک شرکت را با سایر شرکت‌ها در همان بخش یا صنعت مقایسه کند. تنها در این صورت است که در تعیین اینکه کدام شرکت ممکن است نسبت به سایرین کمتر یا بیش از ارزش‌گذاری شده باشد مفید خواهد بود.

بازده حقوق صاحبان سهام (ROE)

ROE یک نسبت سودآوری است که نشان دهنده نرخ بازدهی است که سهامدار برای بخشی از سرمایه گذاری خود در آن شرکت دریافت می‌کند. این نسبت اندازه گیری می‌کند که چگونه یک شرکت بازدهی مثبتی را برای سرمایه گذاری سهامداران خود ایجاد می‌کند. از آنجایی که سود محرک واقعی قیمت سهام است، تفکیک سود به دست آمده با حقوق صاحبان سهام در واقع یک شاخص بسیار خوب از سلامت مالی یک شرکت و ارزش منصفانه سهام آن است. شما می‌توانید بازده حقوق صاحبان سهام را با تقسیم سود خالص بر میانگین حقوق صاحبان سهام محاسبه کنید. تجزیه و تحلیل DuPont با اضافه کردن چندین متغیر برای کمک به سرمایه گذاران برای درک بهتر سودآوری شرکت، محاسبه را بیشتر گسترش می‌دهد. این تحلیل به این مؤلفه‌های اصلی می‌پردازد:

ROA = درآمد خالص / دارایی‌ها، که می‌توان آن‌ها را بیشتر به موارد زیر تقسیم کرد:

حاشیه سود = درآمد/درآمد خالص

نسبت گردش مالی = درآمد / دارایی

اهرم = دارایی / حقوق صاحبان سهام

فرمول گسترش یافته ROE هنگام انجام تجزیه و تحلیل DuPont به شکل زیر است:

ROE = حاشیه سود x نسبت گردش مالی x اهرم

ROE = درآمد خالص / درآمد x درآمد / دارایی x دارایی / حقوق صاحبان سهام

با استفاده از تجزیه و تحلیل DuPont، سرمایه گذار می‌تواند تعیین کند که چه چیزی باعث ROE می‌شود. به نظرشما آیا دلیل آن حاشیه سود بالا و یا نسبت گردش مالی بسیار سریع و یا اهرم بالاست؟

نسبت پرداخت سود سهام (DPR)

همانطور که می‌دانید شرکت‌ها بخشی از سود خود را به صورت سود سهام به سهامداران خود پرداخت می‌کنند. اما این نیز مهم است که بدانیم درآمد شرکت تا چه حد از پرداخت سود سهام حمایت می‌کند. این همان چیزی است که نسبت پرداخت سود سهام در مورد آن است. این فاکتور به شما می‌گوید که یک شرکت چه بخشی از درآمد خالص را به سهامداران خود باز می‌گرداند و همچنین چه مقدار را برای رشد، ذخیره نقدی و بازپرداخت بدهی کنار می‌گذارد. DPR با تقسیم کل مبلغ سود سهام بر درآمد خالص شرکت در همان دوره و معمولاً به صورت درصد سالانه محاسبه می‌شود.

نسبت پرداخت سود سهام (DPR)

نسبت قیمت به فروش (P/S)

نسبت قیمت به فروش یک شاخص تحلیل بنیادی است که می‌تواند با استفاده از ارزش بازار و درآمد شرکت به تعیین ارزش منصفانه سهام کمک کند. این نشان می‌دهد که بازار چقدر برای فروش شرکت ارزش قائل است که می‌تواند در ارزش‌گذاری سهام در حال رشدی که هنوز سودی به دست نیاورده‌اند یا به دلیل یک عقب‌گردی موقت، آن‌طور که انتظار می‌رود عمل نمی‌کنند، موثر باشد. فرمول P/S با تقسیم فروش هر سهم بر ارزش هر سهم محاسبه می‌شود. نسبت P/S پایین به عنوان نشانه خوبی از سوی سرمایه گذاران تلقی می‌شود. این معیار دیگری است که هنگام مقایسه شرکت‌ها در همان بخش یا صنعت نیز مفید است.

نسبت سود سهام

نسبت سود تقسیمی به میزان پرداختی یک شرکت در هر سال به عنوان سود سهام در نسبت با قیمت سهام آن می‌پردازد. این تخمینی از بازده سود سهام یک سرمایه گذاری است. با فرض اینکه هیچ تغییری در سود سهام وجود نداشته باشد، بازده دارای یک رابطه معکوس با قیمت سهام است. زمانی که قیمت سهام کاهش می یابد بازدهی افزایش می‌یابد و بالعکس. این برای سرمایه گذاران مهم است، زیرا به آنها می‌گوید که از هر دلاری که در سهام شرکت سرمایه گذاری کرده‌اند، چه میزان به آنها باز می‌گردد.

نسبت سود تقسیمی به درصد بیان می‌شود و از تقسیم سود سالانه هر سهم بر قیمت فعلی سهم محاسبه می‌شود. به عنوان مثال، ۲ شرکت (الف و ب) سالانه ۳ دلار سود به ازای هر سهم پرداخت می‌کنند. سهام شرکت الف به ازای هر سهم ۶۰ دلار معامله می‌شود، در حالی که سهام شرکت ب با ۳۰ دلار به ازای هر سهم معامله می‌شود. این بدان معنا است که بازده سود سهام شرکت الف ۵% (۶۰/۳ x 100) و بازده سود سهام شرکت ب ۱۰% (۳۰/۳ x 100) است. به‌عنوان یک سرمایه‌گذار، احتمالاً سهام شرکت ب را به سهام دیگر شرکت الف ترجیح می‌دهید، زیرا بازده سود بیشتری دارد.

نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام (D/E)

نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام آخرین شاخص تحلیل بنیادی در این فهرست است و رابطه بین سرمایه استقراضی شرکت و سرمایه ارائه شده توسط سهامداران آن را اندازه گیری می‌کند. سرمایه گذاران می‌توانند از آن برای تعیین نحوه تامین مالی دارایی‌های شرکت استفاده کنند. نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام (D/E) به سرمایه‌گذاران کمک می‌کند تا اهرم مالی یک شرکت را ارزیابی کنند و نشان می‌دهد که در صورت مواجهه کسب ‌و کار با مشکلات مالی، چقدر حقوق صاحبان سهام می‌تواند تعهدات را برآورده کند.

شما می توانید نسبت را با تقسیم کل بدهی‌ها بر کل حقوق صاحبان سهام محاسبه کنید. ترازنامه تلفیقی را در زیر بررسی کنید که نشان می‌دهد شرکت اپل در مجموع ۲۴۱ میلیارد دلار بدهی (که با رنگ قرمز مشخص شده است) و کل حقوق صاحبان سهام ۱۳۴ میلیارد دلار (با رنگ سبز مشخص شده) ثبت کرده است.

نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام (D/E)

بر اساس این ارقام، نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام بصورت زیر محاسبه می‌شود:

$۲۴۱,۰۰۰,۰۰۰ ÷ $۱۳۴,۰۰۰,۰۰۰ = ۱.۸۰

نتیجه گیری

همه شاخص‌های تحلیل بنیادی که در بالا مورد بحث قرار گرفت، در نوع خود مهم هستند. در حالی که آنها می‌توانند به شما در تعیین ارزش و پتانسیل رشد یک سهام کمک کنند، مهم است که بدانید چندین عامل دیگر نیز بر قیمت سهام تأثیر می‌گذارند که اندازه گیری اکثر آنها چندان آسان نیست. به همین دلیل است که وقتی نوبت به ارزیابی سهام یک شرکت برای مقاصد سرمایه‌گذاری می‌شود، تحلیل فاندامنتال به بهترین وجه همراه با ابزارهای دیگر مانند تحلیل تکنیکال، اخبار اقتصاد کلان و داده‌های خاص صنعت استفاده می‌شود. این مسائل به شما کمک می‌کند تصویر واضح تری از آنچه که به عنوان یک سهام می‌خواهید در آن سرمایه گذاری کنید داشته باشید، در حالی که از شاخص‌ها به عنوان معیار برای اندازه گیری ارزش سرمایه گذاری‌های بالقوه استفاده می‌کنید.

محاسبه حاشیه سود و میانگین بازدهی صنعت

پیش تر گفتیم که قیمت سهم وابسته به سود شرکت است. طبیعتا سود شرکت که افزایش پیدا کند بعد از آن قیمت سهم می‌تواند افزایش یابد یا اینکه اصلاً بازار انتظار افزایش سود آن شرکت را داشته باشد می‌توان این انتظار داشت عکس‌العملی را در قیمت سهام به همراه داشته باشد اما تمرینی را برای شما و در خصوص حاشیه سود شرکت‌ها در نظر گرفته ایم.

در مقالات پیشین حاشیه سود را هم توضیح دادیم که اگر سود ناخالص یک شرکت را تقسیم بر فروش آن شرکت کنیم در واقع درصد حاشیه سود ناخالص به دست می‌آید اما تمرینی را برای انجام دادن در نظر گرفته ایم ، در واقع آن تمرین این است که شما طبق جدول ذیل که مشاهده می کنید ۵ شرکت از صنعت سیمان اینجا وارد نمائید.

نماد پنج شرکتی که در بازار سهام ما سهامشان معامله می شود. برای دو سال متوالی سال ۹۵ سی ام ۱۳۹۵ و یکی سال مالی منتهی به ۲۹/۱۲/۱۳۹۴ ، حاشیه سود شرکت ها را در این جدول وارد نمایید. مثلاً شرکت اول که انتخاب می کنید ببینید حاشیه سود ناخالص این شرکت برای صورت مالی سال ۱۳۹۵ صورت مالی باید واقعی و حسابرسی شده باشد. عدد حاشیه سود را وارد نمایید. حاشیه سود سال های دیگر ۵ شرکت سیمانی را به همین صورت وارد کنید. در انتها میانگین حاشیه سود آن صنعت را اینجا محاسبه نمایید و ببینید آن صنعت در بازار ما چه حاشیه سودی دارد و این که این حاشیه سود طی دو دوره متفاوت و دو دوره متوالی چه اختلافی دارند؟ کاهش داشته یا افزایش ؟

در بازار بورس ما بعضی صنعت ها حاشیه سودشان حدود ۲۰ درصد هست مثلاً صنعت سیمان حاشیه سود متوسط را اگر حساب کنید چیزی حدود ۲۰ تا ۲۲ الی۲۳ درصد می‌شود بعضی صنعت ها هم هستند مثل لبنیات، صنعت پالایشی اینها حاشیه سودشان ۲۳ درصد هست بعضی شرکت هایی هستند مثل نیروگاهی ها که حاشیه سودشان ۸۰ الی ۸۵ درصد است.

شرکت های فعال در در زمینه پتروشیمی حاشیه سودشان حدوداً ۴۵ تا ۵۰ درصد است و به همین صورت در صنعت های دیگر طبیعتاً هرچه حاشیه سود عدد بالاتری باشد این امر می تواند نقاط قوت و مزیت آن صنعت را نشان دهد.(در رابطه با حاشیه سود طی مقالات آتی بیشتر توضیح خواهیم داد)

تمرین فوق را حتما انجام دهید تا با نحوه محاسبه حاشیه سود بیشتر آشنا شوید.

برای مثال در این جدول به عنوان نمونه، شرکت اول را شرکت سیمان بجنورد که نماد آن “سبجنورد” هست را وارد میکنیم. می خواهم ببینم که حاشیه سود این شرکت برای سال ۹۵ و همین طور سال ۹۴ چه عددی بوده است.

ابتدا به سایت کدال می رویم، در قسمت جستجوی اطلاعیه ها و نماد “سبجنورد” که همان سیمان بجنورد را وارد می کنیم و می خواهم ببینم حاشیه سودش چه عددی هست و آن را محاسبه کنیم.

پس از آنکه حاشیه سود و میانگین ۵ شرکت حساب کردید حتماً به دنبال آن که دلیل افزایش یا کاهش حاشیه سود طی دو دوره هر شرکتی چه بوده بروید. به طور مثال افزایش فروش شرکت بوده یا اینکه افزایش هزینه‌های بهای تمام شده؟ یا بالعکس

در مثال فوق برای نمونه مثال ما سیمان بجنورد هست و اطلاعیه هایی که در کدال دارد. در قسمت صورت های مالی بررسی شده سال ۹۵ سیمان بجنورد فایل ضمیمه را باز کنید. اولین کاری که می کنیم صورت سود و زیان این شرکت را می بینم.

اینجا برای سال ۹۵ و همینطور برای سال ۹۴ حاشیه سود یعنی سود خالص ای که در قسمت مشخص شده اعدادش را می‌بینید، تقسیم بر درآمد عملیاتی یا همان فروش می کنید. (درآمد علیاتی و فروش زیاد تفاوتی با همدیگر ندارند)

حاشیه سود سال ۹۵ برابر است با : سود ناخالص شرکت که عددش در اینجا ۲۳۸ ۹۳۰ است، تقسیم بر فروش که است۱۰۶۸۳۵۵ می کنیم. در این جا حاشیه سود ۲۲۱۰۰ و یا همان ۲۲ درصد می شود. اگر بخواهیم به درصد بنویسیم حاشیه سود شرکت در سال ۱۳۹۵ برابر می‌شود با ۲۲ درصد. همینطور برای سال ۹۴ نیز یا می توانید مجزا صورت مالی سال ۹۴ را باز کنید یا اینکه در همان صورت سود و زیان سال ۹۵ در ستون مربوط به سال برایتان در ستون آخر نوشته شده است. سود ناخالص سال ۹۴ یعنی ۸۴۸۵۲تقسیم بر عدد فروش که ۱۳۲۴۵۴ است می شود ۸ درصد.

خب وقتی می بینیم که حاشیه سود شرکت طی دو سال این میزان نوسان داشته است کنجکاو می شویم که ببینم دلیل اینکه از ۸ درصد به عدد ۲۲ درصد رسیده چه بوده؟

در سال ۹۴، حاشیه سود ۸ درصد بود و سال ۹۵ این حاشیه سود افزایش پیدا کرد و به ۲۲ درصد رسیده است. یعنی سال ۹۴ از هر هزار تومان فروشی که داشته ۸۰ تومان سود بوده و سال ۹۵ از هر هزار تومان فروشی که داشته ۲۲۰ تومان سود بوده یعنی تقریباً سه برابر سال ۹۴ که این نشان دهنده عملکرد خوب شرکت هست اما چه دلیلی داشت که این افزایش اتفاق افتاده؟

می توانیم مجدد به سراغ صورت سود و زیان برویم و دلیلیش را پیدا کنیم.

در این مثال می بینم که فروش طی دو سال تقریباً با هم برابر است . فروش ۹۵یک میلیون و ۳۲ هزار هست و فروش سال ۹۴ یک میلیون و ۶۸ هزار ، تقریباً این دو عدد با هم برابر هستند شاید کمتر از ۲۳ درصد رشد داشته است. هزینه‌های تمام شده یا بهای تمام شده یک افت قابل ملاحظه‌ای داشته از ۹۵۰ رسیده به حدود ۸۳۰ یعنی ۱۲۰ الی ۱۳۰ میلیارد ریال کاهش داشته که برای این شرکت این عدد بزرگی هست.

حاشیه سود را مشاهده کردید که ۸۰ درصد است. ما گفتیم هر چه حاشیه سود کمتر باشد طبیعتاً ریسک تجاری آن شرکت خیلی کم افزایش پیدا می‌کند یعنی چی؟

یعنی زمانی که حاشیه سود خیلی پایین است و ریسک تجاری خیلی بالا هست کوچکترین تغییرات در فروش یا هزینه ها به بهای تمام شده می تواند بزرگترین تغییرات را در سود ناخالص ایجاد کند.

شما مشاهده کردید که این ۸ درصد با یک تغییر ۱۱۲ میلیارد ریالی اینجا سود ناخالص از ۸ میلیارد رسید به بیست و دو حدود فرمول حاشیه سود ۴ میلیارد تومان که این خیلی رشد بالایی هست نزدیک به ۲۰۰ الی ۳۰۰ درصد سود ناخالص داشته اما گفتیم که دلیل این افزایش حاشیه سود که محاسبه کردیم از ۸۲۲ بهای تمام شده این شرکت بوده است. چرا که فروش آن تقریباً تغییری نکرده و به واسطه این بهای تمام شده سود ناخالص این شرکت افزایش چشم‌گیری داشته است.

شما برای پنج شرکت از گروه سیمان به همین ترتیب حاشیه سود ها را حساب کنید و در نهایت یک میانگین از اعدادی که حساب کرده‌ایم محاسبه کنید ببینید که میانگین حاشیه سود صنعت سیمان در سال ۹۵ چه عددی بوده و همین طور در سال ۱۳۹۴ میانگین حاشیه سود در صنعت سیمان چه عددی بوده و می توانید دلیل این رشد یا افت را در خصوص صنعت جستجو کنیم.

نحوه محاسبه درصد سود شرکت هایی که علاوه بر فرمول سود عملیاتی ، سود غیر عملیاتی هم دارند متفاوت است. بهتون پیشنهاد می کنیم مقاله ” نحوه محاسبه درصد سود فروش ” را مطالعه کنید تا نحوه ی محاسبه فرمول حاشیه سود ی درصد سود فروش را یاد بگیرید.

مثلا یا رونق فروش شان بوده یا افزایش نرخ محصولات فروش رفته این شرکت ها می تواند باشد، یا اینکه بیشتر می‌توانستند تولید کنند، به قول معروف بهره وری تولیدشان افزایش داشته یا اصلاً از طرف هزینه ها ممکن است این هزینه ها کاهش یا افزایش چشمگیری داشته باشد.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.